October, 2020
Archive

By In مقاله ها

!کوچک که بودم

نویسنده: حسنیه ودود _ محصل دیپارتمنت ژورنالیزم و ارتباطات عامه

کوچک که بودم زنده گی برایم چی زیبا بود، چقدر در دنیای کودکانه‌ام غرق بودم، دوست داشتم خیلی عمر کنم، هرگاه که رو به فلک می‌نمودم و می‌گفتم.

پروردگارا ! نمی‌شود به من بیست سال عمر بدهی. آخر من دوست دارم دنیا را بیشتر ببینم. دوست دارم به همه آرزوهایم برسم همه جهان را بگردم به همه نیازمندان کمک کنم، بعد بمیرم. آن زمان بیست سال برای من یک دنیا عمر بود. فکر می‌کردم تا بیست سال هر چی می‌توان کرد. نمی‌دانستم هر چی بزرگ تر شوی دنیا کوچک تر، مسوولیت ها زیادتر و رنگ دنیا دگرگون تر می‌شود.  زندگی طوری زود می‌گذرد که حتی نمی‌دانی چگونه گذشت. من در این مدت چی کردم چی نکردم و چی باید بکنم. چی را از دست دادم و چی بدست آوردم. آنگاه است که به خود میایی و می‌دانی دنیای کودکانه چی دنیای زیبا‌ی رنگ رنگی بود و چی خوب می‌گذشت .

Read more

By In مقاله ها

قوی می‌مانیم

نویسنده: سید بها فرکیش _ محصل دیپارتمنت علوم سیاسی

قوی بودن و قوی ماندن مشخصه‌ای هر فردی نيست. عده‌ای هستند كه در مقابل اندك مشكلات روزگار كمر خم می‌كنند و در آخر می‌شكنند. پاشنه‌ای آهنين صعب و دشواری ها گلوی شان را می‌فشارد و در تنگنا قرار شان می‌دهد. راهی به جز تسليم و ذلت برای شان نمی‌ماند و سر انجام به همان راه می‌روند و هر ستمی را كه بر ايشان رفت تحمل می‌كنند و دم نمی زنند.

بر اساس رويكرد و تفسير اگزيستانسياليستی مسأله اين آدم ها خودشان خواسته اند كه زبون باشند. انسان خودش مسؤول همه‌ای اعمال و رفتارش است. اين خودش است كه تصميم می‌گيرد كه چه باشد و چه كند. آن طور كه ديديم دسته‌ای هستند كه تصميم گرفته اند که ضعيف باقی بمانند ولی در مقابل اشخاصی هم هستند كه اراده كرده اند تا قوی بمانند. مسير قوت و شهامت را بپيمايند و نه آن مسير رو بر هيچ نا اميدی و ضعف را. آدم های قدرتمند از تندباد حوادث هراسی به دل راه نمی‌دهند و قوی می‌مانند. كاش مي‌شد تا همه‌ای مان از همين دسته‌ای دوم باشيم. از زشتی های روزگار نترسيم و با آن پنجه در پنجه بيفكنيم چون روز های خوب آمدنی است.

فرصت های زيادی منتظر ما هستند پس قوی می‌مانيم بر همه گان روشن است كه دنيا روز های خوبی را سپری نمی‌كند. زندگی همه  ما از مسير معمولی منحرف شده و زير و زبر های فراوانی بر پيكرش وارد آمده. آيا چه كسی پيش بينی می كرد كه نسل بشر دچار چنين مخمصه‌ای خواهد شد؟ چه كسی می دانست كه بشر وارد هزارتويی خواهد شد كه راه گريز از آن به كسی معلوم نيست ؟ لازم است كه همان جمله‌ای اول را دوباره تكرار كنم. دنيا روز های خوبی را سپری نمی‌كند.

دشواری های فراوانی را پشت سر گذاشتيم و می‌گذاريم. وجود و جوهر تك تك مان مبدل به گورستان هايی شده است از آرزو ها و اميال و برنامه هايی كه بر هم خوردند. اين عامل به خودی خود ضربه‌ای محكمی بر ما وارد می‌كند. اگر آدم به نا اميدی ميدان بدهد و يا اجازه دهد كه هيولای دلسردی و نا اميدی بر او چيره شود روزهای بدی را سپری خواهد كرد.

روزگاری را سر می‌كنيم كه نا اميدی در لفافه‌ای لشكر سياه بد طينتی بر ما می تازد و ما را با سر در گنداب فلاكتبار زندگي رها می‌كند. شايداً متعجب شويد ولی من می‌گويم كه اين هجوم نا اميدی اصلا مهم نيست. البته در صورتی اهميتش را از دست می‌دهد كه ما تسليمش نشويم و در برابرش گردن فراز‌ی كنيم.

در صورتی اهميتش را از دست می‌دهد كه ما بدانيم كه حمله‌ای نا اميدی و تلخی پديده‌ای موقتی و پوشالی است. مگر نگفته اند كه «بعد از هر تاريكی، روشنی است» پس اجازه نمی‌دهيم كه ظلمت و تاريكی در دل های مان رخنه كند و ما را از پا در اندازد. به ظهور آن روشنايی اهورايی ايمان می آوريم و با قوت و احتشام صبر می‌كنيم.

روز های بد رفتني هستند دوستان من. در جهانگشای جوينی نقل كرده اند كه زمانی كه ارتش چنگيز خان بخار‌ای شريف را منهدم كرد، يكی از اهالی بخارا همه‌ای وقايع را در اين جمله‌ای وحشت آور، ولی زيبا گنجانيد: «آمدند و كندند و سوختند و كشتند و بردند و رفتند» به كلام آخری توجه كنيد. مرد بخارايی در آخر جمله‌ای خود اشاره می‌كند كه مغول ها با آن همه قساوت و شقاوت «رفتند» پس ما نيز بايد بدانيم كه اين روز های ملال انگيز نيز می روند. ما همه‌ای مان قوی می مانيم. هراسی به دل راه نمی دهيم و مستحكم و پايدار می ايستيم و شجاعت خود را از كف نمی دهيم

Read more