پرندگان آواز می خواندند
نویسنده: زهره جلال – محصل پوهنځی ژورنالیزم و ارتباطات
صدایی دلنیشین و خوشایندی به گوشم میرسید، صدایی چهچه زیبایی کنری ها،و پرنده گان به این کوچه رنگ دیگری بخشیده بود، آواز شان به گوش ها شنیده می شد.هنگام که به این کوچه های تنگ قدم به قدم وارد شدم، چشمم به ساختمان های خمیده و فرو رفته افتاد که قدمت تاریخی داشتند و در جنگ های داخلی کشور از بین و تخریب شده بود به دکان های کهنه که مملو از قفس ها،پرنده گان رنگارنگی بود. نظر ام را به خود جلب کرد،افراد محسن و ریش سفید داخل دکان های نشسته و پیش روی این دکان ها با همان قفس ها چیده شده بود،تا اشخاص که به خرید این پرنده گان میایند بتوانند به راحتی پرنده دلخواه خود را خریداری کند، بشتر افرادمحسن و ریش سفید علاقمندی به این پروندها داشتند.چون هنوز هم در برخی ازشهرها و روستا ها سر گرمی شماری به پرندگان وجود دارد تا بتوانند ان را به جان هم بی اندازند و شرط بندی کنند،بعضی ها بخاطر اینکه از آوازخوانی پرندگان خوش شان میاید آن را خریداری می نمودند. پیش از اینکه به کوچه کاه فروشی بیایم تصورم این بود که در این کوچه کاه و علف فروخته میشود، اما این کوچه محل خرید و فروش پرندگان زیبا است.واقعا عبور کردن از این کوچه کاری مشکل است بخاطر ازدحام در این کوچه تنگ باعث میشودکه به راحتی نمیتوان این کوچه را طی نمود،اما آنقدر این صدا ها به گوشم چنگ میزد که رفته رفته به آخر این کوچه رسیدم و از انواع پرندگان دیدن نمودم.