Uncategorized
Category

By In Uncategorized

 طبیعت زیبای بدخشان به روایت تصویر

امتیاز تصویر: شبیر صافی _ محصل دیپارتمنت ژورنالیزم و ارتباطات عامه

Read more

By In Uncategorized

طبیعت یعنی زیبایی

عکاس: احمد اقبال اتل_ محصل دیپارتمنت ژورنالیزم و ارتباطات عامه

Read more

By In Uncategorized, مقاله ها

خود شناسی تنها راه حل است

نویسنده: عبدالابرار ادیب – محصل دیپارتمنت ژورنالیزم و ارتباطات عامه

قرآن کریم، دانشمندان، فیلسوفان، علما و… گفته اند که: انسان یک موجود اجتماعی است و بدون خانواده، دوستان و اقارب نمی‌تواند زنده بماند. اما، چرا عده‌ی با داشتن تمام این اصل ها باز هم نمی‌توانند زندگی خوبی داشته باشند

بعضی افراد هستند که می‌گویند: ما که هر کار را آغاز می‌کنیم به شکست روبرو می‌شویم. روان شناس بزرگ جهان، علی ابن ابی طالب چنین می‌گوید: «هم‌واره مواظب سه چیز باشید؛ در تنهایی مواظب افکار تان، در خانواده مواظب رفتار تان و در جامعه مواظب گفتار تان». در این‌جا نکته‌ای مهم که بر آن اشاره شده است افکار شخص می‌باشد چون افکاری ما اراده‌ای ما را می‌سازد و اراده‌ای ما است که کردار ما را شکل می‌دهد و کردار ما تقدیر ما را شکل می‌دهد

مولانای بزرگ جسم انسان را به انبار گندم تشبیه می‌کند و زیان‌های که بر جسم ما می‌رسد به موش که این انبار را فاسد می‌سازد تشبیه کرده است، یعنی مشکل خود ما هستیم، ما اجازه نمی‌دهیم که به خود برسیم حتا به اندازه‌ی که اجازه نمی‌دهیم خود را دوست داشته باشیم. اگر بخواهیم، می‌توانیم این دگرگونی های منفی را از خود دور کنیم

مولانای بزرگ می‌گوید

اگر گویی که بتوانم، قدم درنه که بتوانی           وگر گویی که نتوانم، برو بنشین که نتوانی

هر فرد در زندگی خود دچاری مشکل‌ها می‌شود که  این خود برای شخص گودالی ناامیدی و شکست را می‌آفریند. با توجه با نکات ذیل و عملی نمودن آن در زندگی، فرد می‌تواند از این دگرگونی‌های ذهنی خود تا حدی رهایی یابد اما باید خاطر نشان کرد مشکل خود ما هستیم، پس باید تا حد امکان خود را تحت هر شرایطی کنترول کرد

این هرگزها را باید در ذهن و فایل‌های وجود خود ذخیره ساخت : هرگز کسی را که در موقعیت آن نبوده‌ای قضاوت نکن،  هرگز تحت کنترول سه چیز قرار نگیر: گذشته، پول و مردم،  هرگز سه چیز را فدای هیچ چیز نکن: احساس، صداقت و خانواده، هرگز از سمت راست به یک گاو، از عقب به یک خر و از هیچ سمتی به احمق نزدیک نشو  چون؛ نادان را از هر طرف بنویسی نادان است .

نباید این را فراموش کرد؛ اگر کاری خوب پیش نمی‌رود در آن دو نکته وجود دارد : اول: یا مقاومت‌ ما را به سنجش می‌گیرد . دوم: یا این‌که باید مسیری خود را تغییر بدهیم .

ما باید فردی باشیم که  در هنگام بحران و نابسامانی‌ها در جاده‌ای اشتباه قدم‌های درست را برداریم. یاد‌تان باشد، کسانی‌که در مسیر غلط گام درست بر می‌دارند، به مراتب سریع‌تر از کسانی‌که در مسیر درست گام غلط بر می‌دارند به مقصد می‌رسند. به امید آن‌که گام‌های درست شما در جاده‌های پر خم‌ وپیچ‌، از شما یک قهرمان بسازد .

Read more

By In Uncategorized

طبیعت یعنی آرامش

نوشته و امتیاز عکس: ساره عزیزی_ محصل دیپارتمنت ژورنالیزم و ارتباطات عامه

ما می توانیم با چنگ زدن به پدیده های طبیعی اطراف مان، به روح و جسم خود را آرامش بخشیم، زمانی که من از منظره های قشنگ طبیعت عکس می‌گیرم احساس خیلی خوشایندی برایم دست می‌دهد چون با این کار می‌توانم گوشه ای از جلوه های زیبای هستی را به تصویر بکشم و در حقیقت طبیعت مادری است که ما را در دامان خودش پرورش می‌دهد. بیاید طبیعت خویش را دوست بداریم و در حفظ و مراقبت آن کوشا باشیم .

Read more

By In Uncategorized

نان آور

نویسنده: فاضله باتور _ محصل دیپارتمنت اداره تجارت

رومان ( نان آور) اثر از دبرا الیس از فعالان صلح کانادا است که در سال ۱۹۹۶ به دیدن پناه جویان افغان در پاکستان مراجعه کرده بود و توجه اش را دختری به خود جلب کرد که خود را به شکل بچه ها آماده نموده بود تا برای فامیل اش نان بیاورد. پس  از آن الیس تصمیم به نوشتن یک رمان برای جوانان نان آور گرفت.

این رمان زمانی را حکایت می‌کند که در شهر کابل طالبان حضور داشتند و زنان را اجازه نمی دادند که بدون مرد از خانه بیرون بروند و از آنها حق درس و آزادی را نیز گرفته بودند. داستان به گونه‌ای است که پدر خانواده توسط طالبان دستگیر می‌شود و خانواده هیچ مردی دیگری ندارد تا به آنها نان آور شود. مادر افسرده بدون مرد نمی‌تواند بیرون برود و  بلاخره تصمیم می‌گیرد تا دختر کوچک 11 ساله اش را که پروانه نام دارد، لباس پسرانه  بپوشاند، موهایش را کوتاه ‌کند تا برای پیدا کردن یک لقمه نان به بیرون برود. پروانه با این کار بسیار خوش می‌شود چون او دختر باهوش بوده و از کمک کردن به فامیل اش افتخار می کرد.از آن پس پروانه، همانند یک مرد خانواده به بازار میرفت و به کار پدرش که دست فروشی بود ادامه می‌دهد. او چون دختر باسواد بود نامه های را که مردم می‎آوردند برای شان می‌خواند. اما اوج داستان زمانی است که پروانه در جریان خواندن نامه به یک مرد در بازار، متوجه می‌شود که وی از جمله افراد مهم طالبان است و از آن مرد در مورد پدر خود می پرسد که آن را می‌شناسد یا خیر. پروانه داستان پدرش را تعریف می‌کند و آن مرد هم با شنیدن آن پدر پروانه را به یاد می‎آورد ولی نمی‌خواهد که مکان اش را برای پروانه بگوید. اما با دیدن شجاعت و تاکید پروانه قبول می‌کند تا جای پدرش را بگوید و به وی نشانه مکان که پدرش در آن است و سند رهایی پدرش را می‌دهد. پدر پروانه در یکی از زندان های شهر مزار بوده و پروانه با وجود که می‌دانست به تنهای رفتن در آن جا پر خطر است اما به وجود این همه، راهی شهر مزار می‌شود و با تلاش فروان پدرش را پیدا می‌کنند. پروانه پدرش را به خانه می‌آورد و باهم به خوشحالی زنده گی خود را ادامه می‌هند.

رومان نان آور داستان یک دختر شجاع افغانستان است که برای حمایت و خوش بودن فامیل اش از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند. درسی است برای تمام جوانان تا همیشه ارزش خانوده خود را بدانند و در اولویت کار های شان قرار دهند.

Read more

By In Uncategorized

!واقعا بزرگ شدن برای این ماه می ارزید

نویسنده: زهره جلال _ محصل دیپارتمنت ژورنالیزم و ارتباطات عامه

حس میکردم صدایی به گوشم میرسد…  شبیه صدای مادرم، صدای به هم خوردن ظرف و گیلاس ها، انگار مهمان داریم و برای مهمان ها ظرف ها را آماده می کند. صدای بلندتری به گوشم رسید، بچه ها  بیدار شوید از خواب حال آذان میدهد شما هنوز خواب هستید، فردا رمضان است.     با شنیدن این صدا ناگهان خواب ازچشمانم پرید .

روشنی چراغ به چشمم میخورد ومانع باز کردن چشمم می‌شد، با باز کردن چشم هایم مادرم را دیدم که  برای سحری آمادگی گرفته بود. همه چیز تقریبا آماده بود و پدرم در گوشه ای از اتاق منتظر این بود که مادرم غذای . سحری را روی دستر خوان بیاورد اما برادرانم هنوز از تنبلی خواب بودند

ذوق زده شدم از زیر کمپل چشمانم را به بیرون خیره کردم طوریکه که گمان می‌کردم کسی نه می‌تواند مرا ببیند. می‌خواستم فردا را روزه بگیرم، اما نمی‌توانستم چون هنوز هشت سالم بود.

.. ولی دوست داشتم… خیلی زیاد. چند دقیقه‌ای گذشت 

 برادرانم نیز یکی پی هم بیدار شدند و درکناردستر خوان نشستند. دلم طاقت نکرد به یک بهانه ای رفتم پیش مادرم، با دیدن من پرسید: تو چرا بیدر شدی؟

حرفی بهتر ازین به ذهنم نیامد تا بگویم و گفتم:  تشنه شدیم

 مادرم یک گیلاس آب را دستم داد و گفت : بنوش و برو بخواب

آب را از مجبوریت نوشیدم مبادا بفهمد تشنه نبودم، رفتم در جای خوابم اما فکر کرده دوباره رفتم. وقتی پدرم مرا دید

گفت:چرا آمدی، دوباره چیزی می‌خواهی ؟

 گفتم: گشنه شدیم میخواهم همرای شما نان بخورم

پدرم با لبخندی گفت بیا تو هم روزه بگیر، مادرم با شنیدن این حرف پدرم قهر گونه به نظر رسید تا گفت: هنوز زیاد وقت است. سرم را پایین گرفتم و چاره جز رفتن و خوابیدن دوباره نه نداشتم.  

 همان لحظه ای بود که آرزوی بزرگ شدن را کردم، پدرم دوباره صدا کرد، بیا دخترم اطفال هم روزه گرفته می‌توانند اما روزه ” نیم روز″ من با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم و فکر کردم واقعا راست است اطفال هم روزه میگرد.

تکرار کردم روزه نیم روز؟

پدرم: بله تا ساعت 10:00 صبح روزه گرفته می‌توانی.

 فکر کردم واقعا راست می‌گوید.

 نشستم شروع به خوردن غذا و نوشیدن چای کردم. فردای همان روز، روزه گرفتم اما طبق گفته پدرم  تا ساعت 10:00 و این زمان خیلی زود گذشت. بعد از همان روز سال های زیادی سپری شد…

 روزه بالایم واجب شد… در ماه رمضان از خواب بیدارم می کردند بخاطر سحری .. و به همین منوال و همان شوق و ذوق ادامه یافت تا به جایی رسیدم که دیگر جای مادرم من بیدار شده و سحری آماده میکردم.   امسال برادر زاده ام به سن رسیده ، که من هشت ساله بودم میخواست آن شب سحری کند

 وقتی دیدم در سحری بیدار شد آمده به بهانه ای اینکه گشنه است، کمک اش کردم تا به آرزوی روزه گرفتن اش برسد، تا نیمه روز روزه بگیرد.میخواستم برای او هم خاطره باقی بماند همانطور که برای من خاطره شده بود.

! واقعا بزرگ شدن برای این ماه می ارزید

اما حالا رسیدیم به آخر یکی از ماه های رمضان، ماه مهمانی خدا و ماه برکت. اما این آخر نیست رمضان های دیگری نیز می‌آید.

Read more

By In Uncategorized

چرا ما کور شدیم؟  

نگاهی به رمان کوری

نویسنده: مژده حبیب _ محصل دیپارتمنت ژورنالیزم و ارتباطات عامه

چهار ماه قبل با توصیه یکی از دوستانم به خواندن رمان کوری خیلی علاقمند شدم چون یک رمان مشهور اثر از ژوزه ساراماگوی که درعین حال برنده جایزه نوبل ۱۹۹۸ نیز است. قبل از شیوع بیماری مهلک و کشنده کووید-۱۹، زمانی که همه چیز روبراه بود به خواندن این رمان معروف پرداختم. روز اول که این رمان را خواندم بسیار ترسیدم چون آغاز آن طوری بود که مردی در وسط خیابان ناگاهان کور می‌شود و روز به روز دیگران نیز کور می‌شوند. رمان ها قسمی نوشته می‌شوند که تمام داستان را حس می کنید و من هم ادامه رمان را نخواندم. بعد با شیوع بیماری کووید-۱۹، به یاد داستان این رمان افتادم و متوجه شدم که موضوع این رمان بسیار با وضعیت ما شباهت دارد و با استفاده از روز های قرنطین بار دیگر به خواندن این رمان علاقمند شدم، که تا آخر بخوانمش شروع به خواندن این رمان کردم. این رمان یک اثر تمثیلی بیرون از حصار زمان و مکان؛ یک رمان معترضانه اجتماعی، سیاسی، بوده که آشفتگی های جامعه و انسان های سردرگم را در دایرهٔ افکار خویش و مناسبات اجتماعی تصور می‌کند. مایه های اصلی رمان نقد خشونت و میلیتاریسم (نظام گری)، اطاعت کورکورانه، دیکتاتوری و سیر تاریخی و فراگیری بودن آن است.

خلاصه داستان از این قرار است. در شهری اپیدمی وحشتناک کوری، نه کوری سیاه و تاریک که کوری سفید و روشن شیوع می‌کند که نمی‌دانیم کجا است و اما در هر جا بوده می‌تواند همانند بیماری کووید-۱۹. خیابان ها و شخصیت های داستان نام ندارند. دکتر، خانم داکتر، دختری که عینک دودی داشت، مردی که اول کور شده و به همین مشخصات ذکر شده است. در آغاز کمی گنگ ولی بعداً داستان جذاب می شود. کسانی که کور شده اند از سوی دولت قرنطین می شوند و در آنجا با مشکلات خیلی زیاد روبرو می شوند از نبود مکان مناسب و تمیز برای بود و باش تا پرداخت پول برای یک لقمه نان. اما اوج داستان در این است که با کور شدن تمام شهر اما فقط یک خانم که در داستان خانم داکتر است به این بیماری دچار نمی شود و شاهد صحنه های می‌باشد که هر لحظه آرزوی کور شدن می کند تا این همه ظلم، بی عدالتی و بیچاره‌گی را نبیند. با مبتلا شدن تمام شهر به بیماری کوری سفید دیگر قرنطین نمی‌باشد و همه مردم با وجود که کور اسنتد به دنبال نان برای زنده ماندن به خیابان ها هجوم می‌برند. خانم داکتر با یک گروه کوچک نیز از بیمارستان که در آن قرنطین بودند، خارج شده وهمانند مردم دیگر به دنبال پیدا کردن نان برای زنده ماندن می‌رود. با وارد شدن در خیابان با وحشت روبرو می‌شود. دیگر شهر مثل سابق و نظم اجتماعی برهم خورده است. مرده گان روی خیابان ها تلنبار شده اند. با دیدن این وضعیت خیلی متاثر می‌شود. چندی روزی می‌گذرد و بعداً به صورت ناگاهان همه یک به یک بینایی خود را بدست می‌آورند. همانند زمانی که کور شده بودند. و داستان بت این جمله خانم داکتر تمام می‌شود. داکتر می‌پرسد:

چرا ما کور شدیم؟

خانم: نمی دانم شاید روزی بفهمیم. می‌خواهی عقیده مرا بدانی؟

داکتر: بله بگو.

خانم: فکر نمی‌کنم ما کور شدیم، فکر کنم ما کور هستیم.

کور، اما بینا، کور های که می‌توانند بیبنند اما نمی‌بینند.

در وضعیت که فعلاً قرار داریم و با بیماری کووید-19 مبازره می‌کنیم، خواندن این رمان را برای شما توصیه می‌کنم

Read more

By In Uncategorized

درخشش مهتاب ام

نویسنده: زهره جلال _ محصل دیپارتمنت ژورنالیزم و ارتباطات عامه

نیمه ای شب است، پشت پنجره اتاقم نشسته ام. چشمم به مهتابی افتاد که هر شب درخشش و روشنایی آن همه جا را فرا می گرفت. اما امشب؛ ابرها تمام این درخشش را پوشانیده است، دلم سخت گرفت. هوای خطاطی کردن بر سرم زد، بلند شدم و در این موقع شب که همه خوابیده اند، خطاطی کردم. با دستانم ابر های تیره و تار را دور نمودم و مهتاب ام را خطاطی کردم تا اینکه مهتاب ام درخشش دوباره ای را به خود گرفت.

Read more

By In Uncategorized

همه چیز را با محبت تغییر داد

نویسنده: ارنا کریمی _محصل دیپارتمنت کمپیوتر ساینس

با یک جمله محبت را می‌توان تشریح نمود: محبت یعنی سکون، آسایش، آرامش و راحتی قلب و روح است.  آیا تا به حال دیده اید که یک انسان بدترین و خشن ترین شخصیت را داشته باشد؟ البته با این چنین افراد روبرو شدید، می‌دانید چرا؟ چون شاید از سوی فامیل و یا محیط زندگی خود از محبت کافی برخوردار نشده است. هر رابطه تاثیر خود را بالای انسان می‌گذارد. اگر برای یک انسان تا حد ممکن محبت داده شود بهترین انسان جهان خواهد شد. پس بیاید تا همه چیز را با محبت تغییر بدهیم برای زندگی، فامیل، دوستان و وطن مان تا حد ممکن محبت مثبت بدهیم. یاد بگیریم چگونه احترام و همدیگر پذیری داشته باشیم. انسان های در اطراف ما استند که به لطف، صمیمیت، احترام و توجه ضرورت دارند. الله متعال انسان را  قلب داده است که پر از محبت است، محبت که اطرافیان خود را دیده عمل می‌کند.  با محبت می‌توان همه چیز را تغییر داد به دلیل اینکه نعمتی است که الله متعال محبت را برای همدیگر پذیری، احترام کردن و دوست داشتن هدیه داده است. پس می‌توانیم چیز های بد را با محبت تغییر بدهیم. در آخر اگر بگویم انسان های که محبت می‌کنند، کمیاب اند و انسان های قدر محبت را می‌دانند، نایاب اند.

Read more

By In Uncategorized

پر ځان مو باور ډېر کړئ!

لیکوال: عبدالباسط کروخیل د ژورنالیزم او عامه اړیکو ډیپاړټمنټ محصل

پر ځان باور کول په حقیقت کې بریالیتوب ته د رسېدو لومړنی ګام دی. که چیرې پر ځان اعتماد ونه لرﺉ، په کارونو کې به بریالیتوب ګران وي. مخکې له دې چې پر ځان باور وکړﺉ، باید لومړۍ ځان وپيژنئ او په دې باید پوه شﺉ چې څنګه به خپلو موخو ته رسیږئ. که  چیرې غواړئ پر ځان باور ولرئ، نو د خپل شخصیت لوړې او ټیټې مو تجربه کړئ. په سوداګریزه نړۍ کې په خپل ځان باور(Personal Confidence) په ډېرو بحث شوو او څیړل شوو موضوع ګانو کې یوه موضوع ده چې هڅه او انګیزه یې مهم بحث دی.

لاندی څو ټکی درسره په پوره غور ولولی:

۱: پر مخ مو مسکا خپره کړی: مسکا تر ټولو ښه عادت دی او کله چې تاسو يوه مسکا وکړئ نو دا نه یواځې دا چې تاسو ښکلی کوي بلکې تاسو سره ګرد چاپیره ټول خلک د خوښی احساس کوي. خلک جدی او غصه ناک مخ نه خوښوی بلکی داسی خلک خوښوی چی تل پری مسکا حاکمه وی . مسکا په تاسو کې یو موج لرونکی اغیز پریږدي، کوم چی د نورو د خوشالولو سبب هم ګرځي او د نورو خلکو په خوشالولو سره ستاسو پر ځان د باور کچه پیاوړې کیږي چی دا بیا د ښه شخصیت د ودی باعث ګرځي.

۲: تل خلکو ته د مرستی لاس ورکړئ: هغه شخص چی نورو ته د مرستې لاس ورکوئ نو د ډیر مهربانه ضمیر لرونکی به یاست او دا یواځینی شخص به وی چی د ځان په اړه د خلکو ښې هیلې او پرېمانه دعاګانې به راټولوئ.نو د  مهربانه ضمیر لرونکی شی، خلکو ته په مهربانی د مرستی لاس ورکړی او وروسته پر ځان وویاړی .

۳ :له تاسو څخه پورته خلکو سره ځانونه مه پرتله کوی: کله چې تاسو خپل ځان، د داسې کوم چاسره چی هغه در څخه د ځینو علتونو پر اساس په ټولو چارو کې وړاندې و‎ي، تاسو ورسره خپل ځان پرتله کړی نو په تاسې کی یو منفي عنصر پیدا کیږي او هغه منفی عنصر د دا ډول خلکو نه قدردانی کول دي. تل هڅه وکړئ چې له دې ټکو ځان وژغورئ او دا ډول خبرې له خپله فکره وشړئ ځکه که تاسو ځان له داسې خلکو سره پرتله کوئ نو په تاسو کی د هغوی په وړاندی د بې قدري انګیزه ډيریږي؛ په داسې حال کې چې ستاسې بې قدرې کول هغوی ته هیڅ زیان نه شی اړولی نو ژر تر ژره له دې چاری لاس واخلئ او له دې ذهني ناروغۍ ځان وژغورئ او د هر انسان قدر در سره پيدا کړئ ترڅو پر ځان مو باور ډیر شي.

۴: د خپلې راتلونکی لپاره هیله مند اوسی: کله چې تاسې د خپلې راتلونکې لپاره هیله ولرئ او تاسې به یو ډول هڅونه هم حس کوئ او کله چی مو هڅونه حس کړه نو تاسې خپلو هیلو ته په ښه ډول د رسیدو لپاره د ثبات پر لاره له ثبات سره هڅې کوئ.

تل د راتلونکې لپاره سترې هیلې ولرئ او د رسیدلو لپاره ورته بریالي پلانونه پر لاره واچوئ ترڅو هیلې مو په رېښتیا واوړي او راتلونکې ته هیله مندي مو د ځان باور سبب ګرځي.

Read more