On January 29, 2020
By زهره جلال
In Uncategorized
5
دلم میشه آتش بس شوه
نویسنده: صدام صیام پناه – محصل پوهنځی علوم سیاسی و روابط بین الملل
دلم میشه آتش بس شوه، صلح بیایه، مادر و پدرم به تشویش آمدنم نباشه، درس بخوانم، به وطن عشق بورزم، کار کنم، برم مندوی و مرادخانی، خرید کنم، چکر بزنم، مرا بخاطر مبایلم نکشند و از طرف شب قدم بزنم.
دلم میشه انتحاری نباشه، بریم نورستان و بدخشان، با مردمانشان چای بنوشیم،از همدیگر پذیری قصه کنیم، توت و چهار مغز بخوریم، قدم بزنیم، بخندیم، چیغ بزنیم، برقصیم، اشپلاق بزنیم، ماست وطنی بخوریم، شوربا تُند و تیز بخوریم، قابلی چرب نوش جان کنیم. دلم میشه بریم سر کوه، با آسمان قصه کنیم. دریای خروشانش، درختان بلندش و آسمان آبی اش را لمس کنیم. بالای درختان بالا شویم، با کبوتران آزاد، از آزادی قصه کنیم.
دلم میشه صلح بیایه.
دل شما چی میشه؟
Read more
On January 29, 2020
By زهره جلال
In Uncategorized
4
پرندگان آواز می خواندند
نویسنده: زهره جلال – محصل پوهنځی ژورنالیزم و ارتباطات
صدایی دلنیشین و خوشایندی به گوشم میرسید، صدایی چهچه زیبایی کنری ها،و پرنده گان به این کوچه رنگ دیگری بخشیده بود، آواز شان به گوش ها شنیده می شد.هنگام که به این کوچه های تنگ قدم به قدم وارد شدم، چشمم به ساختمان های خمیده و فرو رفته افتاد که قدمت تاریخی داشتند و در جنگ های داخلی کشور از بین و تخریب شده بود به دکان های کهنه که مملو از قفس ها،پرنده گان رنگارنگی بود. نظر ام را به خود جلب کرد،افراد محسن و ریش سفید داخل دکان های نشسته و پیش روی این دکان ها با همان قفس ها چیده شده بود،تا اشخاص که به خرید این پرنده گان میایند بتوانند به راحتی پرنده دلخواه خود را خریداری کند، بشتر افرادمحسن و ریش سفید علاقمندی به این پروندها داشتند.چون هنوز هم در برخی ازشهرها و روستا ها سر گرمی شماری به پرندگان وجود دارد تا بتوانند ان را به جان هم بی اندازند و شرط بندی کنند،بعضی ها بخاطر اینکه از آوازخوانی پرندگان خوش شان میاید آن را خریداری می نمودند. پیش از اینکه به کوچه کاه فروشی بیایم تصورم این بود که در این کوچه کاه و علف فروخته میشود، اما این کوچه محل خرید و فروش پرندگان زیبا است.واقعا عبور کردن از این کوچه کاری مشکل است بخاطر ازدحام در این کوچه تنگ باعث میشودکه به راحتی نمیتوان این کوچه را طی نمود،اما آنقدر این صدا ها به گوشم چنگ میزد که رفته رفته به آخر این کوچه رسیدم و از انواع پرندگان دیدن نمودم.
Read more
On January 26, 2020
By زهره جلال
In Uncategorized
2
قصه زمستانی امشب من
نویسنده: زهره جلال – محصل پوهنځی ژورنالیزم و ارتباطات
امشب همانند شب های دیگر زمستان است که برق نداریم ، هر چند زمان رفت و آمد برق کابل در زمستان معلوم نیست، اما از برکت این بی برقی است که امشب بیشتر وقت را کنار خانواده ام سپری کنم و باعث میشود که از قدیم ها برای مان تعریف کند.
دوست دارم از قصه های قدیم و از شهر کابل برایم تعریف کنند . پدر ام هر چند قصه های از قدیم را خیلی کم به زبان میاورد اما بعضی مواقع که برق نباشد بخاطر این که همه دور هم هستیم . از پدرام میخواهم که از دوران محصلی خود برای ما تعریف کند، وی نیز برای ما تعریف می کند از زمان که در دانشگاه کابل محصل بود، اینکه با دو افغانی از قلعه فتح الله تا دانشگاه کابل رفت و برگشت میکرد و با پنج افغانی که در خانه برایش میدادند غذای چاشت اش را میخرید. این درست قصه های ۴۵ سال قبل است که برای ما امشب قصه کرد و از روزهای امتحانات که چطور درس میخواند و اول نمره صنف خود بود . برایم این قصه ها خیلی خوشایند بود و هیچ وقت از شنیدن آن خسته نمی شوم. از آرامش و خوشی های آن زمان که همه با دل خوشی و امیدواری زندگی میکردند هر لحظه زندگی شان پر از شادی و آرامش بود، نه کسی به فکر این بود که فردا چی اتفاق خواهد افتاد و نه در فکر نا امنی و درد رنج. هر باری که از قدیم ها برایم تعریف می کنند عاشق آن زمان میشوم . عاشق شب های تاریک آن زمان که یک چراغ الکین تمام خانه ای دل های شان را روشن و پر از مهر و محبت میکرد، خصوصا شب های زمستان که زیرصندلی می نشستن و باهم قصه و خنده میکردند.
ساعت۹ شب است و هنوز هم خبری از برق نیست، اما قصه های شیرین پدرم خیلی خوشایند بود که نفهمیدم چه زود زمان گذشت. با خود گفتم واقعا امشب که ما داشتیم بدون برق و دور از صفحات اجتماعی همه در کنار هم با همان صمیمیت های قدیم و دور از دغه دغه های زندگی لذت می بردیم و فقط آرزو کردم یک آرامش و یک صمیمیت که فعلااز تمام خانواده ها دور شده دوباره به خانواده ها بیاید.
این هم قصه زمستانی امشب من
Read more
On January 25, 2020
By نسیم دادفر
In Uncategorized
2
کابل قدیم
امروز میخواهم شما را با یکی از جالبترین و خاطرهانگیزترین مکانهای کابل یا به عبارتی دیگر کابل قدیم آشنا کنم..کوچه کاه فروشی از پر رمز و رازترین و زیباترین و پر رفت و آمدترین جاذبههای قدیم کابل است. اگر به این بازار فقط به قصد خرید مراجعه کنید و از دیدن اطراف خود غافل شوید قطعا ضرر خواهید کرد. زیرا این بازار پر است از جاذبههایی که دیدن تمام آنها روزها و شاید هفتهها به طول میانجامد و برای دیدن آنها باید علاوه بر حجرهها و مغازههای مختلف اطراف نگاهی عمیقتر هم به دالانها تنگ و پر رنگ و زیبا درمیان خود به جا داده . یکی از این مکانهای دیدنی کابل سماواتی هزار گل یکی از قدیمیترین سماواتی به جا مانده از کابل قدیم است چای خانه یا به اصطلاح سماوات ( هزار گل) پل خشتی کابل از قدیمی ترین سماواتی های کابل است که در سال ۱۳۴۳ تاسیس شده.
به عبارتی میتوان گفت این چای یکی از خوشمزهترین چایهای دنیاست که میتوانید آن را در محیطی که شما را به کابل قدیم میبرد، بنوشید و لذت ببرید
Read more
On January 20, 2020
By زهره جلال
In Uncategorized
2
قصر دارلامان
نویسنده: زهره جلال – محصل پوهنځی ژورنالیزم و ارتباطات
کودکی سه ساله بودم که از دیار غربت به وطن برگشتم. کابلم بعد از جنگ های پی در پی ویران و وحشت زده شده بود، هر باری که از پهلوی این قصر عبور میکردم، چشمانم به آن خیره میشد و قصه های را به یاد می آوردم که پدر و مادر ام برایم از زیبایی ها و باغ های این قصر قصه میکردند. از جشن های که در این قصر برگزار میشد، از کابل و کابلیان، و من هم به همان دوره همچو زنجیر وصل میشدم. تا دختر نوجوان شدم، و از پدرم خواستم تا من را داخل این قصر ببرد، تا از نزدیک بیبینم ، و گفتم ” آغا جان میخواهم تا من را داخل این قصر ببری.” پدر ام خندیده گفت” دیوانه جان این قصر یک زمان قصر بود اما حالی جز خرابه چیزی دیگری نیست”. من هم چون نمی توانستم استدلال کنم خاموش شدم، اما از دیدن قصر منصرف نشدم . در یکی از روز ها مسیر راه مان از پهلوی این قصر بود و دیدم که پدرم کم کم نزدیک به قصر میشود تا اینکه موتر را ایستاد و پایین شد، گفت میخواهی داخل این قصر را ببینی، گفتم البته که میخواهم .آن موقع خیلی خوش شدم، و داخل قصر شدم دیدم داخل این قصر نسبت به بیرون اش خیلی خرابه است و خیلی وحشتناک. سقف ها دروازه ها دیوار همه جا خراب شده بود و آن زمان بود که نا امید شدم. پیش خود گفتم آیا این قصر دوباره به حالت عادی بر خواهد گشت؟ آیا کسی خواهد پیدا شد تا این قصر را دوباره بازسازی کند؟ آنقدر نا امید بودیم که با همان چوپ های سوخته که روی زمین فرش شده بود مردم با همان سیاهی به روی دیوار های این قصر یادگار نوشته بودند ، طوری معلوم می شد که که دیگر این نوشته ها پاک نخواهدشد و من هم این کار را کردم از خود یادگار روی همان دیوار نوشتم، مثل دیگر اشخاص که امید نداشتن بخاطر باز سازی این قصر و دوباره برگشتم به خانه. چند سال هم خبری از بازسازی این قصر نبود و رفته رفته هشت سال سپری شد، تا اینکه پروژه باز سازی این قصر عملی شد وقتی شنیدم خیلی خوشحال شدم و تقریبا این پروژه ۹۰٪ کار اش تمام شده است که امسال افتتاح شد. من هم میخواستم در افتتاحیه این قصر باشم اما قسمت یاری ام نکرد، تا اینکه امروز به چهره زیبا و رنگ شده ای این قصر رفتم و داخل دهلیز های شدم که ۹ سال پیش یادگار نوشته بودم. امروز خیلی خوشحال شدم و امید پیدا کردم به وطنم به این که یک روز مثل این قصر امید صلح را داشته باشیم، و در کشور عزیزم آرامش و صلح پایدار باشد.
Read more
On January 16, 2020
By مژده حبیب
In Uncategorized
5
همه لبخند بر لب داشتند
نویسنده: مژده حبیب – محصل پوهنځی ژورنالیزم
برای اولین به کوچه آهنگری شهر کابل رفتم، مکانی که حال و هوای دیگری داشت . همه مردم به دور از دغدغه های زندگی با لبخندی که بر چهره داشتند به کار خود برای پیدا کردن رزق حلال پرداخته بودند. با دیدن این وضعیت حسی عجیبی برایم دست داد گویا اصلن در جای دیگری قرار داشتم چون با دنیای که ما در آن زندگی میکنیم فرق داشت. همه لبخند بر لب داشتند و از زندگی خود خوشحال بودند با تمام امکانات کمی که در دست داشتند. از یکی از کسانی که آهنگر بود، پرسیدم که زندگی چطور میگذرد؟ با لبخند جواب داد خیلی خوب. گفتم اما کاری که شما می کنید دشوار و در حین حال مزد آن نیز کم است، گفت خوب میدانم که کم است اما خوشحال هستم که همین قدر هم دارم. در یک لحظه احساس خوشی برایم دست داد و گفتم چقدر خوب که خوش هستند و درزندگی خود قناعت دارند.
Read more
On January 16, 2020
By نسیم دادفر
In Uncategorized
11
کابل؛شهر عشق
نوشته (انگلیسی) : نسیم دادفر – محصل دیپارتمنت اداره تجارت
امتیاز تصویر: نسیم دادفر
ترجمه: احمد فیصل عمران
این شهر ممکن است هزاران زخم داشته باشد اما برای همیشه به من دیارم خواهد بود. شهری که خود یک راز است بین هزاران رمز و راز. شهر عشق؛ که خیلی صدمه دیده اما هنوز هم زیبا است به مانند غروب خود. آری ! این رنگ و این غروب به تعریف پایان روز مبدل شده است، یا هم پایان جهان. اما شهر ما خود اش یک جهان است ، و خود اش یک افسانه است.
کابل؛شهر عشق.
Read more
On January 15, 2020
By Muzhda Habib
In Uncategorized
3
روزی خواهم درخشید
صدام پناه – محصل پوهنځی علوم سیاسی و روابط بین الملل
!روزي خواهم درخشيد
دقيق ٣ سال قبل از امروز، براي تحقق اهداف خود دلي را به دريا زده ام كه از آب ميترسيد؛
يكي از بزرگترين آرزو هايم هميشه اين بوده كه سرزمين اجدادم را آباد ببيبنم. با اين ديد خواستم تا در اجتماع پُر از افكار مختلف همراه با جوانان شروع به كار كنم. با باور اينكه قشر جوان آينده ساز افغانستان است، با تعدادي زيادي از نهاد هاي اجتماعي ملي و بين المللي جوانان بطور رضا كارانه و بدون بدست آوردن هيچگونه امتياز مادي، اگر چه؛ امتياز هاي معنوي اين فعاليت هاي اجتماعي بي شمار است، كار كردم. در اين مدت با بسيار چالش هاي نفس گير تحصيلي، اجتماعي، فرهنگي، امنيتي و سياسي مواجه شدم ولي هرگز از ديد و هدفي كه نسبت به اين خاك داشتم، نگذشتم. هميشه يك شعر را با خود در اعماق وجودم حس و تكرار ميكردم “گر جهنم ساختم فردوس هم ميسازمت، اي وطن ميسازمت آخر خودم ميسازمت”و هميشه به اين اصل باورمند بودم و هستم كه افغانستان به من/ما ضرورت دارد، اگر ما نه، پس كي؟ و اگر حالا ني. پس كَي؟. بلاخره، روزي رسيد كه بخاطر تاثير گذاري و موثر واقع شدن در جامعه خود، از طرف بهترين پوهنتون افغانستان، پوهنتون كاردان، يكي از چهل بهترين محصلان و فارغين اين نهاد تحصيلي معتبر انتخاب شدم. اين تنها يك جايزه نيست، بلكه آغاز يك سفر جديد است. سفر كه بايد بيشتر بيشتر رو تحقق پيدا كردن اهداف شخصي و ملي كوشش ميكنم. چه در داخل يا در خارج از كشور باشم، ميخواهم بيشتر بيشتر به اين سرزمين داغ ديده كار كنم، عشق بورزم و با اين ملت يكجا، به تك تك زخم هاي اين ديار، مرحم باشيم
!به اميد آبادي، آرامي، امنيت و صلح بدون قيد شرط افغانستان
Read more
On January 15, 2020
By Muzhda Habib
In Uncategorized
3
قالین وطن، رنگ وطن دارد
ما به شهر کابل قدم زدیم و از گوشه های کابل دیدن کردیم. هر جاده و هر گوشه کابل زیبای خاصی دارد. به آشیانه کوچکی رفتیم که با رنگ های زیبا تزیین شده بود. هر سوی آشیانه قصه ای از افغانستان زیبا بود. یک سوء قالین بدخشان بود، یک سو زیبای پنجشیر بود، سوی دیگری رنگی از فاریاب به کابل رسایده بود. می شد که افغانستان کوچک را در این آشیانه دید.این آشیانه ، مکان خرید و فروش قالین های افغانی در کابل بود. من و هم صنفان ما از این مکان دیدن کردیم . با مالک این مکان روی چگونگی تولید و فروش قالین ها صحبت کردیم و چند تصویر گرفتیم که یکی از تصویر ها را در این جا برای شما شریک ساختیم.
Read more